جدول جو
جدول جو

معنی زخمه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

زخمه زدن
(چَ / چِ رَ تَ)
نواختن سازهایی که با مضراب و شکافه نواخته میشوند. مضراب با تار آشنا ساختن. ساز زدن:
ای زخمه زنان شد چو بهشتی ز رخش صدر
در صدر بهشت از ره داود رهی کو.
سنائی.
رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه نیست
زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین.
خاقانی.
زدم زخمه ای چند زنگی فریب
برون بردم از جان زنگی شکیب.
نظامی.
رجوع به زخمه ساختن، زخمه راندن و زخمه ریختن شود
لغت نامه دهخدا
زخمه زدن
مضراب زدن
تصویری از زخمه زدن
تصویر زخمه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلمه زدن
تصویر قلمه زدن
در کشاورزی بریدن قلمه، کاشتن قلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه زدن
تصویر صدمه زدن
آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
به کسی زخم و جراحت وارد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ بَاَ تَ)
مثل زخم ریختن. (آنندراج). ضربه زدن. مجروح کردن. خسته ساختن. زدن:
وی از ما همی کشت و بر وی کسی
نیاورد یک زخم اگر زد بسی.
فردوسی.
امیر نیزه بگذارد بر سینۀ وی (شیر) و زخمی زد استوار. (تاریخ بیهقی).
چون من مزدک را بکشم باول زخم که زنم شما شمشیر درنهید. و اول کسی که تبرزین و ناچخ ساخت او بود. (فارسنامۀ ابن البلخی چ 1 ص 90). دو زخم زدند چنانکه سپرها و عمودها ببریدند. (مجمل التواریخ و القصص). یکی در آمد و زخمی برین مرد زد و سپر آهنین و خود و مرد بدونیم کرد. (مجمل التواریخ و القصص).
رفت و زخمی زدش سبک برپشت
که بدان زخم صعب مرد بکشت.
سنائی (حدیقه).
او را زخمی زد که نیمۀ بالا از کمرگاه... جدا شد. چو قاورد آن زخم بدید گفت جای ایستادن نیست پشت بدار. (راحه الصدور راوندی).
گر رحم کنی جانا جان بر سرت افشانم
ور زخم زنی دل را برخنجرت افشانم.
خاقانی.
گر زخم زنی سنانت بوسم
ور خشم آری رضات جویم.
خاقانی.
بتندی یکی زخم زد بر تنش
نشد کارگر زخم بر جوشنش.
نظامی.
بسکه خوردم بس زدم زخم گران
دل قوی تر بوده ام از دیگران.
مولوی.
همچو پیلم بر سرم زن زخم داغ
تا نبینم خواب هندستان و باغ.
مولوی.
همت مسکینان و ضعیفان زخم زیادتر زند و سخت تر که بازوی پهلوانان. (مجالس سعدی ص 23).
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
وگر تو زهر دهی به که دیگری تریاک.
حافظ.
عضوی ز تو گر دوست شود با دشمن
دشمن دو شمر، تیغ دو کش، زخم دو زن.
ابوالفرج رونی (از امثال و حکم).
تیغ ابروی توام زخم نمایان زده است
گر بر دوش زخورشید سپر دارد صبح.
نعمت خان عالی (از آنندراج).
، گزیدن. لذع. نیش زدن:
حق ذات پاک اﷲ الصمد
که بود به مار بد از یار بد
مار بد زخم ار زند بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند.
مولوی.
رجوع به زخم شود.
، کنایه از زیان وارد کردن. ضرر زدن:
حیف بر خویشتن کند نادان
زخم بر خویشتن زند منبل.
سعدی.
، طاس افکندن (در نرد) :
پس عرصه (عرصۀ نرد) بیفکند و فروچیدش مهره
هر زخم که او میزد بس کارگر آمد.
سوزنی.
رجوع به زخم شود، بزبان دری طاق ضربی زدن باصطلاح امروز بوده. (حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 329). رجوع به سبک شناسی و زخم در این لغت نامه شود.
- به انبوه زخم زدن، دسته جمعی حمله کردن. یکباره شبیخون وارد آوردن بر سپاه دشمن:
به انبوه زخمی بباید زدن
بدین رزمگه بر نشاید بدن.
فردوسی.
نخستین به انبوه زخمی چو کوه
بباید زدن سربسر هم گروه.
فردوسی.
- زخم فراق زدن، دوست را به فراق خود مبتلا کردن. او را خستۀ دوری و هجران کردن:
همه بر من چه زنی زخم فراق ای مه خوبان
نه منم تنها کاندر خم چوگان تو گویم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
زخمه زننده. نوازندۀ سازهایی از قبیل رباب و بربط. ساز زن. رجوع به زخمه زدن شود:
زخمه بر ابریشم عطار زن
ار بصد زاری نوایی میزنی.
عطار.
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نی، تو زاری میکنی.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدمه زدن
تصویر صدمه زدن
آسیب زدن ضربت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه زدن حلاجی کردن پنبه. توضیح بعضی این ترکیب رامحرف (پخته زدن) دانند. یا تخته زدن دکان. بستن دکان تعطیل کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تاژ زدن افراس افراشتن چادر زدن برپا کردن خیمه چادر زدن، فرود آمدن مقیم شدن در جایی، عجب و تکبر کردن، فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تنه خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن، یا اندر عدم خیمه زدن، فانی شدن رسیدن بعالم حقایق
فرهنگ لغت هوشیار
کوک زدن پارچه دوختن شکاف جامه، دوختن انساج و محل شکافتگی عضو پس از ختم عمل جراحی بخیه کردن، یا دورادور بخیه زدن، شلال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
آنکه جراحت وارد کند جارح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
((~. زَ دَ))
جراحت وارد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
جرحٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
Wound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
blesser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
ferir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
আঘাত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
ранить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
verletzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
поранити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
zranić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
زخم دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
ทำให้บาดเจ็บ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
ferire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
kujeruhi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
yaralamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
상처를 입히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
傷つける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
לפצוע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
伤害
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
घाव करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
verwonden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
herir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زخم زدن
تصویر زخم زدن
melukai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی